معنی اثری از احمد جام
حل جدول
واژه پیشنهادی
انس التائبین
ترکی به فارسی
شیشه، جام
تعبیر خواب
اگر جام ها در خانه ا در دیوار نشانده بود، دلیل که به عدد آن جام ها او را کنیزکان و زنان بود. اگر جام سفید یا سبز بیند، دلیل که او را زنان مصلح پارسا باشد. اگر جامهای سرخ بیند، دلیل که او را زنان معاشره مفسده است. اگر جام ها زرد بیند، دلیل که زنان او بیمار و زردگون باشند. اگر جام ها سیاه بیند، دلیل که او را زنان اندوهگین و مصیبت زده باشد. - جابر مغربی
اگر بیند جام پر آب یا گلاب فرا گرفت یا کسی بدو داد و از آن بخورد، دلیل که زن خواهد یا کنیزک خرد و او فرزندی پارسا آید که از او راحت بیند. اگر بیند آب از جام بریخت و جام بماند، دلیل که فرزندش بمیرد و مادرش بماند. اگر بیند جام بشکست و آب بریخت، دلیل برهلاک فرزند است و مادر، هردو. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
فرهنگ عمید
ظرفی از طلا، نقره، آبگینه، یا مانند آن که با آن شراب مینوشند، پیاله، ساغر، گیلاس،
کاسه،
٣. (تصوف) دل عارف که مالامال بادۀ معرفت است،
(تصوف) عالم وجود: ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ـ ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم / ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما (حافظ: ۳۸)،
قطعۀ بزرگ شیشه به اندازۀ معیّن که در کارخانه ریخته شده و هنوز آن را نبریده باشند،
آینه و شیشههای رنگی یا ساده که به در و پنجره نصب میکنند: نی درش معمور و نی سقف و نه بام/ نه در آن بهر ضیائی هیچ جام (مولوی: لغتنامه: جام)، طاقتم نیست ز هر بیخبری سنگ ملامت / که تو در سینهٴ سعدی چو چراغ از پس جامی (سعدی۲: ۵۸۸)،
٧. [قدیمی، مجاز] شراب،
٨. (زیستشناسی) مجموعۀ گلبرگهای بهکاسهپیوستۀ گل که ممکن است بههمپیوسته (مانندِ اطلسی) یا جدا از یکدیگر (مانندِ شقایق) باشد،
* جام جم: [قدیمی]
بنا بر داستانهای ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن میدیده. در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صُوَر نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را میخواسته در آن میدیده، جام جمشید، جام جهاننما، جام جهانبین، جام جهانآرا، جام گیتینما، جام کیخسرو،
[مجاز] پیالۀ شراب،
* جام جهاننما: [قدیمی] = جامجم
* جام گیتینما: [قدیمی] = جامجم
* جام فرعونی: [قدیمی، مجاز] جام بسیار بزرگ پر از باده: ساعتی گویی به ساقی جام فرعونی بده / لحظهای گویی به مطرب صوت موسیقی بیار (امیرمعزی: ۲۳۵)،
* جام کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] باده نوشیدن،
لغت نامه دهخدا
شیخ جام. [ش َ خ ِ] (اِخ) لقب احمد جامی. رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد شود.
احمد
احمد. [اَ م َ] (اِخ) شیخ جام یا شیخ جامی. رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمدبن جریر... شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) جام. رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمدبن جریربن عبداﷲبن لیث بن جریر... شود. او راست: دیوان شعری بفارسی.
پائین جام
پائین جام. (اِخ) بلوکی از ولایت جام خراسان دارای 76 قریه.
معادل ابجد
816